شهر من پارسوماش

مسجدسلیمان نخستین شهر صنعتی ایران

شهر من پارسوماش

مسجدسلیمان نخستین شهر صنعتی ایران

قطعه شعری از داراب افسربختیاری

 

                                                

 

دیدیس اَیَر  -  بَنگِس بکن  -  حرف واس بزن  -  ’کربِس بگو

 

در موچِمه ؟  مَر’مواِرم ؟  ’یو اِکَشِه او سارمِه

 

ای ’دو دَر ِ بهتر ز ماه -  مِینا بِنَوش ِ تی سیاه  -  ای مظهر نور الاه

 

ای شوخ و شنگ ِ بیوفا  -  عاشق کشی بدرَسمیِه  -  حیف ِ ز تو مَهنِه بجا

 

شَو از غروبون تا سحر هی اِزَ’نم ’ور حلقه در  -  هی اِ’کنم ’ور خاک سَر

 

شاید که او یا به مَیَر  -  یک ذره از حالم خبر  -  ای بخت بد تا کی به خَو

 

ای ناله پَ تا کی اَثر ؟

 

نصف ِ دل ِ اَنجید و رَد  -  از لَو نمک پاشید و رَد  -  زجر مونِه فهمید و رَد

 

ئی بیوفا کافر دِله  -  دیدین چطور خندید و رَد ؟

 

عاشق چه دونه جون چِنِه ؟  مذهب چِنِه ؟  - ایمون چِنِه ؟

 

خورد و خوراک و نون چِنِه ؟

شاهنامه در بختیاری

شاهنامه تبار نامه ملت کهن ماست که در هرم جگر سوز ایام همواره همچون سروی سایه افکن خستگان و مشتاقان ایران زمین را به خنکای خویش فراخوانده است .در میان بزرگان ایل بختیاری هنوز هم هستند پدر بزرگانی که بسا با داستانهای شگفت انگیزش زندگی کرده اند با حکایت رستم و سهراب باران اشکی بر گونه افشانده اند، و هنوز به شاهنامه خوانی مشعولند.تقدیم به این عزیزان و بزرگواران.

آلا ای برآورده چرخ بلند

چه داری به پیری مرا مستمند

چو بودم جوان برترم داشتی

به پیری مرا خوار بگذاشتی

به جای عنانم عصا داد سال

پراکنده شد مال و برگشت حال

برون رفت آن پهلو نیمروز

ز پیش پدر، گرد گیتی فروز

دو روزه به یک روز بگذاشتی

شب تیره را روز پنداشتی

برین سان پی رخش ببرید راه

به تابنده روز و شبان سیاه

تنش چون خورش جست و آمد به شور

یکی دشت پیش آمدش پر ز گور

یکی رخش را تیز بفشرد ران

تگ گور شد با تگ او گران

کمند و پی رخش و رستم سوار

نیابد ازو دام و دد زینهار

کمند کیانی بینداخت شیر

به خم اندر آورد گوری دلیر

کشید و بیفکند گور آن زمان

بیامد برش چون هژیر ژیان

ز پیکان تیر آتشی بر فروخت

بدو خار و خاشاک و هیزم بسوخت

بر آن آتش تیز بریانش کرد

از آن پس که بی‏توش و بی‏جانش کرد

بخورد و بینداخت دور استخوان

همین بود دیگ و همین بود خوان

لگام از سر رخش برداشت خوار

چرا دید بگذاشت در مرغزار

بختیاری قومی برای سوگ وسرور

برای شناخت بختیاریها بررسی و مطالعه دو رسم از مراسم این قوم ضروریست.چرا که بختیاری در سوگواری و شادی بی نظیرند.در سوگواری به تلخی و سختی کوههای صعب العبور و در شادی به لطافت و سرسبزی سرزمینشان هستند.بختیاریها را بدوی ترین قوم دنیا می نامند.شاید بکارت و سادگی بی دلیلشان آنها را در مقابل غم سخت بی طاقت و در مواجه با شادی مسرور و بی تاب میکند.درآواز هم اینگونه نغمه هاشان بر لب پیر و جوان یا به تلخی سوگواری است که جزئی از سوگواری است یا به شیرینی و صفای یک جشن است که باز هم جزئی از آن است. براستی که زیبایی در سادگی است.

موسیقی بختیاری

آهنگ اول

آهنگ دوم

آهنگ سوم

آهنگ چهارم

آهنگ پنجم

آهنگ ششم

آهنگ هفتم

اهنگ هشتم

اهنگ نهم

آهنگ دهم

                                   تقدیم به حافظان فرهنگ موسیقی اصیل بختیاری

                              

رقص در ایل بختیاری

 

رقص در ایل نشانی از همبستگی،اتحاد و عاطفه است،همه می رقصند دست در دست و دوشادوش یکدیگر.اگر رقص فردی هم باشدبه منظور زور آزمایی است همانند چوب بازی که نوعی نشان از قدرت و اعتماد است آن هم همراه با موسیقی پر تحرکی که یادآور چنگ و ستیز است.از رقصهای رایج و پر تحرک بختیاری رقص سه پا را باید نام برد در این رقص زن و مرد با نوای  توشمالان می رقصند،سه قدم برمی دارندبعد یک پا را جلو می گذارند و یک دست را پایین و دست دیگر را بالا نگه می دارند،این حرکت با نظم و ترتیب خاص تکرار می شود. از دیگر رقصهای مرسوم و معروف در ایل بختیاری رقص گروهی<جیران جیران>است که گروهی است و مردان و زنان با هم در آن شرکت می کنند و می رقصند. از دیگر رقصهای گروهی بختیاریها که در آن حرکات دست و پا بسیار سریع بوده و نیازمند قدرت و انعطاف بدنی بسیار است رقص <دهی دته>می باشد که همراه آهنگی ریتمیک اجرا می شود.از جمله رقصهای دیدنی بختیاری ها که کم و بیش با اشکال مشابه و اندک تفاوتی در اکثر عشایر ایران موجود است رقصی است با نام رقص آهنگ مجسمه مشابه این رقص در نواحی لرستان با نام <دخوس>یا<خسه>و در خراسان و ایلات کرمانج که طایفه ای کرد هستند در شکلی مشابه انجام می گردد.در طی این رقص که با نوای سازهای نوازندگان (توشمالان در میان بختیاری ها)و همراه فراز و فرودهای موسیقی به تناوب اوج می گیرد و فروکش می کند زنان و مردان همراه هم میر قصند. توشمالان در حین اجرای آهنگ به ناگاه نوای موسیقی را قطع می کنند و در این حال عده ای با دادن انعام و شیرینی از توشمالاها می خواهند تا مجددا بنوازند به این ترتیب نوای موسیقی بار دیگر به ناگاه آغاز شده و این فراز و فرودها ادامه می یابد.لازم به توضیح است که نوازندگان و خوانندگان که حافظان فرهنگ موسیقایی و اشعار محلی هستند و سینه به سینه این فرهنگ شفاهی را حفظ می کنند در هر ایل با اصطلاحی خاص خوانده می شوند و در ایل بختیاری به طور کلی به انها توشمال می گویند. هفت لنگان به آنها توشمال>یا<میشکال>و چهار لنگان به آنها <خطیر>می گویند.در ایل بختیاری هر طایفه و تیره ای توشمال و خواننده ای خاص خود را دارد تا همواره همراهشان باشندو در مراسم سوگواری و شادی کوچ نشینان را همراهی کنند. توشمالان در ایل بختیاری زنان و مردانی عاشق پیشه و شاعر مسلک هستند که بیشتر اوقات زندگی شان صرف ساختن ابیات ،لطیفه ها،متلها و ضرب المثلهامی شود و در واقع یکی از مهمترین اقشار پدید آورنده و نگاهدارنده آثار و ادبیات عامیانه و فلکلور این سرزمینند.در بررسی رقص و مراسم اجمالی آن و رفتار شناسی متقابل نوازندگان ایلی و سایر اعضای ایل و ریشه های تاریخی رقص در ایل بختیاری به اختصار میتوان این نکات را مطرح کرد.رقص نمادی از وابستگی های عاطفی اعضای ایل اتحاد،همدلی و هماهنگی اعضای طایفه و ایل است. رقص دسته جمعی اعضای ایل در کنار یکدیگر نشانگر آن است که تمامی اعضا در برابر هر عامل خارجی متحد و یکپارچه اند و در حفظ داشته های فرهنگی یکدل و مصمم .حضور مردان و زنان در رقص همراه و همپا کارکرد زنان در انجام امور ایل و احترام متقابل مردان ایل به آنان را می رساند. مردان ایل در همراهی زنان در رقابتهای نمادین نشان می دهند که از نقش موثر زنان در فعالیتهای اجتماعی و فنی ایل اگاهند و برای آن ارزش قائلند.چوب بازی که معمولا مردان در آن شرکت می کنند،نشانه ی وجود مردان دلیری است که در حفاظت از قلمرو ایل مصمم و توانایند. این مسئله از یکسو به اعضای ایل امنیت خاطر می دهد و شبه ی امکان تجاوز به حدود ایل را از هر بدخواه خارجی می گیرد.                            

بر گرفته از نشریه الکترونیک فصل نو

شیر سنگی

                    شیر سنگی سمبل رشادتها و رادمردی ها        

شیر سنگی (برد سنگی)که بر گور دلاوری به خاک خفته در قبرستانی در بختیاری قرار گرفته است حکایت از مجسمه سنگی (نوعی شیر)که نسل آن در بختیاری به علت شکار بی رویه منقرض گشته است .این سنگ معمولا و بر اساس رسم و رسوم ایل بختیاری بعنوان سنگ مزار بر گوری گذاشته میشود که صاحب آن در زمان حیاتش از خود دلاوریها،رشادتها و رادمردهای زیادی نشان داده باشد. ظاهرا این ابتکار توسط تراشنده گان مجسمه شیر سنگی از دوران اتابکان لر بزرگ مرسوم گردیده است.هر چند در این حرفه ماندگار تراشندگان این مجسمه ظرافت چندانی را در ساخت آن لحاظ نکرده اند،لاکن صلابت و قدرت این مجسمه بقدری است که وقتی با دید شرف به آن می نگری نمونه های بارز و روشنی از آزادی،ابهت،فتح غرور و رشادت فروزان تاریخ بختیاری بدست می اید.

 

قصیده ای از بهار(ملک الشعرا)در باب مسجدسلیمان

 

مسجدسلیمان 

چشمه آبی است خرد،اندر نشیب آن دره      کاندر آن مسکن،فقیری چند عریان،کرده اند 

نام آن چشمه نهادستند پس چشمه علی      نیز مسجد را لقب مسجدسلیمان کرده اند

راست گفتی گستریده فرشی از دیبای سبز     ون در آن تصویرها از لعل و مرجان کرده اند

سبزوادی ها گرفته گرد هامونی فراخ               کش مرصع یکسر از گلهای الوان کرده اند

کوه را گفتی زفرش سبزه مطرف بسته اند       دشت را گفتی به برگ لاله پنهان کرده اند

یادم آمد کاندر این آباد ویران مرمرا                    انگلیسان با رفیقی چند،مهمان کرده اند

شرکت نفت بریتانی و ایران است این            کز هنرمندی جهان را مات و حیران کرده اند

آب را با آتش از کارون به بالا برده اند                     نفت را با لوله سر گرد بیابان کرده اند

این شگفتی بین گه از همخوابه قیر سیاه             چون مجزا نفت و بنزین فروزان کرده اند

نار اگر شد گلستان بر پور آزر دور نیست         بین که خارستان نفتون را گلستان کرده اند

انتظاماتی که در آن خطه دیدم،ای عجب           سالها خلق آرزویش را به تهران کرده اند