شهر من پارسوماش

مسجدسلیمان نخستین شهر صنعتی ایران

شهر من پارسوماش

مسجدسلیمان نخستین شهر صنعتی ایران

محله باغ چشمه علی

خدمتتون عارضم این حقیر چند سالی است از موطن خود مسجدسلیمان جهت اشتغال به شهر اهواز کوچ کرده و تو یه آپارتمان که با روحیات ایلیاتی من سازگار نیست ساکن شدم.طاقتم طاق شده تا این چند روز هم بگذره و تعطیلات برای تاسوعا و عاشورا برم مسجدسلیمان .دلم تنگ شده برای محله مون باغ چشمه علی با چشمه آبی که آب آشامیدنی هشتاد سال پیش کارکنان شرکت نفت را تامین می کرد،امروزه مزارع زیبای سبزیجات و تعدادی درخت را سیراب می کند و چشم انداز بدیعی را بوجود آورده است. آبی گوارا و خنک که در فصل تابستان عطش انسان را مرتفع می سازد و زمستانها با گرمای خود حیات را به انسان ارزانی می دارد.فلسفه وجودی محله باغ چشمه علی مسجدسلیمان عبارت است از وجود قدمگاه مبارک حضرت امیر المومنین علی علیه السلام که با همت اهالی محل و کمک ومساعدت ادارات شهرستان مسجدی به همین نام در این مکان بنا شده است. در محوطه حیاط این مسجد مکانهایی تعبیه شده تا مریدان حضرت جهت روشن نمودن شمع و گرفتن حاجت خود به راز و نیاز بپردازند.خوشحالم از اینکه ماحصل دلتنگیهای من بهانه ای شد تا زادگاه و یکی از محله های زیبای شهرم را هرچند به اختصار معرفی نمایم. انشااله در پستهای بعدی عکسهای زیبایی از محله باغ چشمه علی را به معرض نمایش می گذارم.  

بگذار تا بگریم(محرم)

    باز این چه شورش است که در خلق عالم است

ماه پیروزی خون بر شمشیر را به همه مسلمین بخصوص همشهریان عزیزم تسلیت عرض می نمایم.

 بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد

داند که سخت باشد قطع امیدواران

با ساربان بگویید احوال آب چشمم

تا بر شتر نبندد محمل به روز باران

بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت

گریان چو در قیامت چشم گناهکاران

ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد

از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران

چندین که برشمردم از ماجرای عشقت

اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران

سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل

بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران

چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت

باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران

گاه گریستن سرنا

موسیقی بختیاری در عین گمنامی و ناشناختگی، یکی از اصیل ترین آواهایی است که ریشه در فرهنگ کهن این مرز و بوم دارد، چندان که با اندکی تحقیق و تفحص و شناخت می توان به تأثیرات، قالب ها، شک ها و فرازهای این فرهنگ دست یافت و این بیشتر به دلیل موقعیت جغرافیایی کوهستانی جامعه عشایری و وجود جولانگاه های صعب العبور در منطقه بختیاری بوده است که همواره آداب و سنن اصیل خود را حفظ نموده و کمتر دستخوش تهاجمات فرهنگی بیگانگان شده است. موسیقی فولکلوریک، جلوه های خاصی از این فرهنگ است که با شعر همزیستی و قرابت دیرینه ای دارد و در مجموع پیوند و ارتباطشان ناگسستنی است که سرانجام کاری عرضه می دارد که تعلیم گرفته از تأثیرات کوه، دشت، طبیعت و آبشارها و موسیقی چشمه ساران است. این قرابت و خویشاوندی با طبیعت در موسیقی بختیاری به گونه ای است که تمامی وزن ها، فاصله ها، ردیف ها و گونه ها علی رغم لطافت و ظرافت طبع، از ذوق و صلابتی کوهستانی برخوردار است. جدال و مبارزه تنگاتنگ با طبیعت را به وضوح می توان در اشعار و ملودی های این موسیقی مشاهده کرد. شعر و آهنگ در موسیقی بختیاری، ارتباطی جداناپذیر دارند در ایل بختیاری هیچ شعری را نمی یابید که آهنگ مخصوص به خود نداشته باشد. آنان برای هر پدیده ای موسیقی مخصوص دارند. از دوشیدن گاوها گرفته تا کار طاقت فرسای درو کردن و دلاوری های فراوان که خون سلحشوری را در رگ های عشایر به جریان می اندازد و در این قلمرو تاریخ خونبار و پرحماسه ای دارند.شعر و موسیقی ساده و صریحی است و هیچ گونه پیچیدگی و ابهامی در آن به چشم نمی خورد و زیبایی آن همیشه در حین سالگرد و تشبیهات است. رنگ آمیزی طبیعت را دارد. تحرک و هیجان انگیزه اصلی است زیرا سکون و خمودگی همانا مرگ است.

سراینده اشعار به درستی معلوم نیست. آهنگ ها قرن های متوالی، سینه به سینه و نسل به نسل انتقال یافته و توأم و دوام خود را در همان شکل ها با تغییراتی محدود در روند تاریخ حفظ کرده اند. موسیقی بختیاری به دو بخش عمده تقسیم می شود: یکی «موسیقی شاد» یا «راست» و دیگری موسیقی «سوگواری» یا «چپ» که موسیقی رزمی و حماسی مانند چوب بازی و سوارکاری نیز در زمره این نوع موسیقی قرار می گیرند. در این راستا موسیقی با رقص هم پیوندی دیگری می یابد. مطابق با محتوا و نوع ملودی و آهنگ هایی است که نواخته می شود. به طور کلی مضمون این اشعار همواره فراق، هجران، ناکامی ها و محرومیت ها در عشق است و دلسوختگی و جانسوزی هایی که لطف ویژه ای به این آثار می بخشند و نیز آوازهای شکارگری که به «صیادی» معروف است، حکایتگر موضوع دیگری است. بخش عمده دیگری که مشتمل بر موسیقی سوگواری است، به آهنگ «چپ» یا «ساز چپ» معروف است. این موسیقی با به کارگیری اشعار سوزناک و بیان غمناک آوازی به تعزیت مرگ عزیزان، از دست رفتگان، شهیدان ایل و پهلوانان می پردازند. این موسیقی با بکارگیری ملودی های غمگین و خاص خود از موسیقی «راست» جدا می شود. همه اشعار این موسیقی از روح غم و آه و دل های سوخته آن رنگ پذیرفته و جوهر و خمیره ایشان از دل های پاک و بی آلایش عشایر است که جدالی سخت و تنگاتنگ با طبیعت غدار دارند. در کتب مورد تحقیق آمده است، آهنگ عزاداری زنان بختیاری بیشتر به آهنگی شبیه است که در کلیساها اجرا می شود. چگونه این قرابت شگفت بین آهنگ های محلی بختیاری و کر موسیقی ارامنه و آسوری وجود دارد معلوم نیست در حالی که مناطق بختیاری به علت کوهستانی بودن ارتباط چندانی با مناطق دیگر نداشتند.

حتی اقوام مهاجم نمی توانستند به کوهستان های آنجا راه یابند. به هر حال، در عروسی بختیاری ها البته ترانه های مختلفی خوانده می شود از میان آن ترانه ها ترانه آهای گل مشهورتر است. نام برخی دیگر از ترانه های معروف ایل بختیاری عبارتند از: دی بلال، شیرعلی مردان، دختر بویراحمدی، شاهبانو، شلیل، دست به دستمالم نزن، گل صحرا، داغ گل، تینای نای و... جالب است بدانید در مراسم عروسی، مردان و زنان در یک حرکت و چرخش دسته جمعی که به آن دستمال بازی می گویند، مشارکت دارند. البته ترکه بازی یا چوب بازی یک بازی مردانه است و نیاز به دو طرف دارد. در بختیاری واژه رقص کمتر به کار می رود، حرکت های شاد و شاهانه آنها به نام دستمال بازی و چوب بازی نام برده می شود و بختیاری ها که مقیم شهر هستند گاه دیده شده چون در مراسم عزاداری های خود به توشمال چپی دسترسی ندارند، از کاست هایی که روی آنها آهنگ های غمناک لری ضبط شده نیز استفاده می کنند. این ترانه ها بسیار حزن آور است و مراسم عزاداری را بسیار تأثیرانگیزتر می کنند. به هر حال تا زمانی که با گویش بختیاری آشنا نباشی و مفاهیم ابیات این ترانه ها را درک نکنی تأثیر این آهنگ ها برایت چندان قابل حس نیست. البته آهنگ این ترانه ها هم حتی بی کلام نیز بسیار غمبار و اشک آور است و زنان لر بختیاری گاه چندان در غم سنگین عزیزان خود دچار حالت تلخ و دردآوری می شوند که چنگ بر چهره می کشند یا گیسوی خود را می برند. همین قدر بدانید تحمل دیدن این صحنه ها بسیار مشکل است. ابیاتی که در آنها هیچ تکلف و تصنعی را نمی توان یافت و همه وزن ها هجائی است، همه سوز و اشک و تأثیرات روانی و آلام درونی است. داغ و حسرتی را در بیانی حزین مطرح می سازند، به آن «سرد» یا «چپونه» نیز می گویند. نوع خواندن نیز بدین گونه است که زنی خوش صدا، بیتی را از «گاه گریو» - و اشعار سوگواری، شروع می کند و از نیم مصرع دوم بیت و یا آخر آن، زنان دیگر با خواننده دم می گیرند و بیتی در شرح فضایل، اخلاق و سلحشوری به تفنگ و اسب او وقامت رسا و بلندش و سخاوت و مردانگی اش بیت خوانی می کند. این بیت ها همواره با واژه ها و صوت های غمگینانه ای نظیر «آخ ای» و «امان ای» و یا «ای دایه» تکرار می شود که کلام های آخر بیت معمولا به گریه می نشیند.

منبع :حیات نو

همکلاسی

همکلاسیها از طریق این سایت یکدیگر را پیدا کنند و با هم مکاتبه داشته باشند

مخصوص دبیرستان سینا لینک را براتون می زارم .

نام و مشخصات خود را در این مدرسه اضافه کنید

سفر بخیر(شفیعی کدکنی)

به کجا چنین شتابان ؟
 گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
 همه آرزویم اما
 چه کنم که بسته پایم
 به کجا چنین شتابان ؟
 به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر !‌ اما تو دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
 برسان سلام ما را

خاطره

تو خونه نشسته بودم و فکر می کردم خدایا چی بنویسم که تو وب بزارم یاد دوران مدرسه افتادم که مسافتی چند کیلومتری از خانه تا مدرسه رازی را پیاده طی می کردیم.زمان ما مدرسه ها دو تایمه بودند یعنی صبح و عصر صبح اللطلوع پای پیاده می رفتیم و ظهر دوباره برمی گشتیم نهار می خوردیم بعداظهر دوباره همان آش بود و همان کاسه اگه هم بارندگی بود و دیر می رسیدیم که دیگه بدتر باید کتکهای آقای ستوده و حبیب فر (یادشان بخیر)را نوش جان می کردیم.می خوام یه خاطره از دوران مدرسه براتون تعریف کنم سال اول دبیرستان تو مدرسه سینا  زنگ دوم با آقای جهانگیری(معلم انگلیسی) همشهریهای عزیز بخصوص بچه های چشمه علی ایشون را خوب می شناسن درس زبان داشتیم یادش گرامی خلاصه کلام من و دو سه تا از بچه ها تکالیف درس انگلیسی را انجام نداده بودیم آقای جهانگیری ما را فرستاد دفتر پیش آقای باورصاد ناظم مدرسه ایشون هم گفتند باید حتما ولی تان را بیاورید .ما هم جرات نداشتیم که این موضوع را به پدرمون بگیم با یکی از بچه های محلمون صحبت کردیم قرار شد بیاد و ضامن ما بشه رفتیم پیش ناظم گفتیم آقا ولی ما اومده تعهد بده بمحض دیدن کورش انگار که برق بهش وصل شده باشه گفت این میخواد ضامن شما بشه این خودش سر دسته تنبلهاست خودم اینو اخراج کردم بعدش هم ترک تحصیل کرد فامیلش هم فلانیه حالا دروغ هم می گین یه بلایی سرتون بیارم خلاصه کار داشت به جاهای باریک کشیده می شد که آقای مطلق معلم اخلاق پدری مهربان و دلسوز که همیشه الگوی من در زندگی هستند پا در میانی کردند و با نصایح پند آموز ما را از کرده خود پشیمان  نموده و از سر تقصیر ما گذشتند.یاد و خاطره اقای مطلق و همه معلمان و مربیان زحمتکش و عزیز گرامی باد.